هیئت ما یک سامانه پیامکی دارد که از طریق آن، تاریخ برنامه و آدرس محل برگزاری یادواره هر ماه را به اطلاع دوستان میرسانیم؛ یک بار امتحان کردیم، نوشتیم «وبلاگ گردان غواصی نوح و گردان اخلاص را بخوانید»؛ وبلاگ غواصی نوح در روز به طور میانگین حدود 100 بازدید دارد و چون مطالب وبلاگ طوری نیست که چالشی باشد و بخواهد کسی را به دادن نظر وادار کند، فقط کانتر نشان میدهد که فردی آمده وبلاگ را دیده یا خوانده و رفته؛ به همین دلیل نظرات خیلی کم است؛ آن روز که این پیامک را برای دوستان فرستادیم، با اینکه پیام برای حدود 600 نفر ارسال شده بود، کانتر وبلاگ رقم 140 تا 150 نفر را نشان داد؛ به این نتیجه رسیدم که بچهها خیلی اهل اینترنت و فضای مجازی نیستند؛ در حالی که بخش اعظمی از مردم به خصوص جوانها دارند در این فضا کار میکنند و همانطور که میدانید یکی از ابزارهای جنگ نرم، اینترنت و فضای مجازی است. او برای به راهانداختن یک جهاد سایبری برای معرفی شهدا و دفاع مقدس دست به ابتکار عمل جالبی زده است؛ سماوات میخواهد یک گردان سایبری به راه بیندازد و الان نیروهایش مشغول گذراندن دوره آموزشی هستند. سماوات توضیح میدهد: یک روز به ذهنم رسید اگر بشود برای حدود 400 شهید گردان اخلاص و گردان غواصی نوح، به ازای هر شهید یک وبلاگ داشته باشیم، میتوانیم یک گردان که همه رزمندههایش شهید شدند را دوباره احیاء کنیم اما این بار در فضای مجازی؛ این موضوع را در یکی از یادوارهها با همرزمانم مطرح کردم و گفتم خودتان یا فرزندانتان یا در فامیل و همسایه اگر جوانهای دغدغهمند به دفاع مقدس میشناسید، اینها را جمع کنید و بخواهید که برای یکی از شهدای گردان غواصی که خودشان دوست دارند یا شما به آن شهید ارادت دارید، یک وبلاگ راهاندازی کنند. خدا را شکر، گام اول این طرح تاحدودی برداشته شده و حالا مرحله اول دوره آموزشی وبلاگنویسان به پایان رسیده؛ یک خانم و یک آقا هم برای آموزش مرحله دوم اعلام آمادگی کردهاند؛ دوره اول در یک حسینیه برگزار شد، اما سختیهای خودش را داشت؛ چون محدودیت در زمینه سیستم و فضا داشتیم، اما برای مرحله دوم، با مساعدت دوستان جهت ایجاد فضای مناسب و امکانات مورد نیاز پیش بینی خوبی انجام شده است. *گردان سایبری مانند شهدای گردان نوح خط شکن هستند قرار است یک سایت به عنوان سایت فرماندهی راهاندازی شود که همه وبلاگها به آن دسترسی داشته و آن هم با همه وبلاگها ارتباط داشته باشد و نه تنها تهیه و نشر مطالب در حوزه شهدای گردان را رصد کند، بلکه به فراخور نیاز روز، مثلاً اگر روزی در مسئله دفاع از حریم ولایت نیاز به حضور جوانان انقلابی بود، سریع با یک فراخوان، همه گردان در خصوص ولایت مطلب مناسبی کار کنند و اینگونه ما نیز حملات سایبری انقلابی خود را ساماندهی کنیم؛ ما میخواهیم یک «گردان خط شکن سایبری» داشته باشیم؛ کاری که شهدای گردان غواصی نوح کردند.... ***** سبکی که سماوات برای نگارش خاطرات خود از دفاع مقدس یا خاطراتی که از همرزمانش شنیده، انتخاب کرده، روایی داستانی است؛ میگوید علاقهاش به داستان نویسی سبب شده که قلمش را از حالت روایی صرف خارج کند و قدری به خاطراتش فضای خیالانگیز داستان بدهد، او البته دستی هم در شعر و شاعری دارد و گاهی تراوشات قلمیاش را روی وبلاگش میگذارد؛ اما نوشتههای سماوات به همین چند شعر و خاطرهای که در وبلاگ «گردان غواصی نوح» منتشر کرده، ختم نمیشود، او چندین دفتر دارد که خاطرات دوران حماسه را ثبت و ضبط کرده است. *عطش نوشتن مرا به خاطرهنگاری جنگ سوق داد او درباره علاقهاش به نوشتن میگوید: من از کودکی قصه مینوشتم و وقتی قدری بزرگتر شدم، شعر هم گفتم؛ کلاً نوشتن را دوست دارم، وبلاگهای متعدد دیگر هم دارم که مطالب مختلفی در آنها مینویسم؛ مطالبم بیشتر رنگ و بوی داستانی دارد؛ سعی میکنم به اصل روایت و نحوه بیان راوی وفادار باشم اما شنیدههایم را آنگونه که دوست دارم مینویسم؛ طی این سالهایی که نوشتن را تجربه میکنم به این نتیجه رسیدم که این شیوه بهتر است؛ البته توصیفی هم میشود نوشت اما خب همه دارند به این سبک مینویسند، من دوست دارم شیوه دیگری را تجربه کنم.
*دغدغهای که در نوشتههای سماوات دنبال میشود دغدغه من این است که میگویم رزمندگان جبهه از همین بچههای کوچه بازار بودند و زندگیای همانند زندگیهای عادی جوانان امروزی داشتند، حتی برخی همرزمان، شرارتها و شیطنتهای خود را داشتند؛ برای ما هم اتفاق افتاد که در عالم نوجوانی با توپ شیشه خانه همسایه را شکستیم یا زنگ در خانهاش را زدیم و دَر رفتیم اما جبهه، ما را در خود گرفت و ما کم کم با فرهنگ جدیدی آشنا شدیم و تغییر کردیم، از میان ما خیلیهامان به قافله شهدا پیوستند و آنهایی که ماندند، یادگاران شهدا شدند. میبینید وقتی از عدل امیرالمؤمنین (ع) سخن میگوییم، سریع میگویند ما کجا و «علی» کجا؟! حالا اگر از جبهه و رزمندهها به گونهای بنویسیم که نتیجهاش بشود، بابا ما کجا و رزمندهها و شهدا کجا! فایدهای ندارد اما اگر آنقدر حقیقت را قابل لمس ارائه دهیم که نشان دهد این آدمی که الان اسطوره دوست و فامیل و اهل حق و فردای قیامت شاهد و شفیع است، همین بچه محل خودمان بود که با هم بازی و شوخی میکردیم و فوتبال میرفتیم، اما وقتی به جبهه رفت نمازش به گونه دیگری شد و برای دیگران فداکاری کرد؛ آن وقت است که توانستهایم فرق جنگ و جبهه خودمان را با جنگهای دیگر دنیا نشان دهیم. *ما در جبهه با مفاهیم جدید از حیات آشنا شدیم باید بگوییم شهدا همین بچههای مشهد و اصفهان و تبریز و گلستان بودند که وقتی به جنگ رفتد، فرهنگ جبهه آنها را اینگونه متحول کرد وقتی امام فرمودند «جبهه دانشگاه انسان سازی است»؛ یعنی انسان در جبهه با مفاهیم جدیدی از حیات آشنا میشود و با مسائلی آشنا میشود که برخی ره صدساله را یک شبه طی میکردند. *به یاد همرزم شهید و دوست صمیمیام شهید «حمیدرضا شریفیمنش» مثلاً شهید «حمیدرضا شریفی منش» یکی از دوستان صمیمی من بود؛ ما با هم باشگاه میرفتیم و شبها ساعت 12 شب که از باشگاه بر میگشتیم شوخیمان گل میکرد و گاهی سر به سر آدمهای کوچه و خیابان میگذاشتیم؛ مثلاً میدیدیم یک بندهخدایی کتش را انداخته روی شانهاش و دارد آرام قدم میزند و توی حال خودش است، میرفتیم پشت سرش و چنان داد میزدیم که بنده خدا همه اجدادش را جلوی چشمش میدید؛ اما همین حمید وقتی به جبهه رفت، کم کم تغییر کرد؛ نمازهاش رنگ و بوی خاصی گرفته بود، رعایت خیلی از مستحبات را میکرد، شب آب را نشسته میخورد، در روز ایستاده مینوشید، عطسه که میکرد میگفت الحمدلله و همه این نکات کوچک را یک نوجوان 15 ـ 16 ساله آنقدر رعایت کرد تا شد «شهید شریفیمنش»؛ این نگاه من است و برای همین هم در وبلاگم اینگونه مینویسم. به نظر میرسد با رشد خوب سالهای اخیر وبلاگهای دفاع مقدسی، یک جریان خاطرهنگاری مجازی در حال شکل گرفتن است، سماوات این مسئله را بسیار مثبت ارزیابی میکند و معتقد است: باید با ابزار روز دنیا فرهنگ دفاع مقدس را نه تنها به نسلهای امروز و آینده کشور که حتی به بیرون از مرزها منتقل کرد. * اگر وقت داشتم تا حالا ده تا کتاب نوشته بودم سماوات میگوید: تا حالا چند انتشارات به من پیشنهاد دادهاند که خاطراتت را کتاب کن؛ توجه جدی به ثبت خاطرات دفاع مقدس خیلی هم خوب است، چون جلوی غفلت را میگیرد؛ بنده نیز برخی خاطراتم را به صورت داستانک مینویسم و در فکر انتشار آنها هستم؛ البته غیر از خاطراتی که در وبلاگها منتشر کردهام، بخش زیادی از خاطراتم را در چند دفترچه جمعآوری کردهام؛ بالاخره ما در یک بازه زمان کوتاهی در جبهه بودهایم، مگر 3 سال حضور چقدر میتواند خاطره داشته باشد؛ اما در حقیقت این خاطرات تنها به وقایعی که یکی از فاعلانش خودم بودهام تعلق ندارد، بلکه روای خاطراتی هستیم که در آن ایام یا بعد از آن از دیگر دوستان و همرزمانم شنیدهام، اگر دغدغههای دیگرم نبود تا حالا ده تا کتاب نوشته بودم. او در وبلاگش عکسهای زیبا و متنوعی هم از شهدای گردان نوح منتشر کرده است؛ از چهره بسیاری از همرزمان تا عکسهای دستهجمعی و مناسبتهای خاص؛ میگوید: بخش زیادی از عکسها و دست نوشتههای شهدا را به کمک برخی همرزمانم تهیه کرده و در وبلاگ میگذارم؛ البته خودم هم آرشیو خوبی از عکسها و دست نوشتههای شهدا تهیه کردهام که به فراخور نیاز در وبلاگ منتشر میکنم. * و سخن آخر... الحمدلله در بحث شهدا همه دوستان و همرزمان، بسیار خوب حمایت میکنند و من در این جهاد تنها نیستم؛ هنوز هم گردان غواصی نوح زنده است و رزمندگانش منش دوران حماسه را حفظ کردهاند. **** زحد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت ما را به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسند مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را مراد وصال توست از دنیا و از عقبی و گر نه بی شما قدری نباشد دین و دنیا را چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که گر روزی بر آید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را «بخشی از وصیتنامه شهید شریفیمن» گفتوگو از معصومه خداوردیان